کار خیر را هم درست باید انجام داد

عزیز نذر داشت برای پرنده‌ها دانه بریزد. او هر وقت مشکلی داشت نذر می‌کرد و وقتی خدا حاجتش را بر طرف می‌کرد نذر را ادا می‌کرد. او خیلی خوش قول بود. آن روز عزیز به بازار رفت و نیم کیلو گندم خرید. فکر کرد

ادامه مطلب
۰ ۰ ۰ دیدگاه

اشتباه تلاش نکن

یگانه کوچولو از اتاق طبقه بالای خانه به بیرون نگاه می‌کرد. شب بود و هیچکس داخل خیابان نبود. شهر کاملا ساکت بود. چراغ‌ها مثل ستاره‌هایی که به زمین آمده باشند، شهر را نورانی کرده بودند. خیلی قشنگ بود. یگانه کوچولو خیلی از این منظره خوشش آمد. آرزو کرد

ادامه مطلب
۰ ۰ ۱ دیدگاه


آخرین مطلب
پیوندها
بایگانی