اشتباه تلاش نکن

اشتباه تلاش نکن

یگانه کوچولو از اتاق طبقه بالای خانه به بیرون نگاه می‌کرد. شب بود و هیچکس داخل خیابان نبود. شهر کاملا ساکت بود. چراغ‌ها مثل ستاره‌هایی که به زمین آمده باشند، شهر را نورانی کرده بودند. خیلی قشنگ بود. یگانه کوچولو خیلی از این منظره خوشش آمد. آرزو کردکاش بتواند از یک جای بلندتر این منظره را ببیند. پس تصمیم گرفت یک نینجا شود. یک استاد نینجا پیدا کرد و آرزوی را به او گفت. استاد خندید و گفت: برای رسیدن به این آرزو باید سال‌های زیادی تلاش کنی و خیلی صبور باشی. می‌تونی؟

یگانه کوچولو کمی فکر کرد و گفت: نمی‌دونم. از کجا بفهمم می‌تونم صبور باشم و خیلی تلاش کنم یا نه؟

استاد گفت: خب یا باید تجربه‌ی انجام چیزی که صبر و تلاش زیادی لازم داشته و انجامش دادی رو داشته باشی یا باید وارد کار بشی و ببینی می‌تونی یا نه؟

یگانه کوچولو گفت: من می‌دونم تلاش زیاد چجوریه. یعنی هی کاریو انجام بدم تا درست بشه.

استاد خندید و گفت: درسته. همینطور باید تلاشت درست باشه وگرنه فایده نداره.

یگانه کوچولو متوجه شد. بعد گفت: ولی نمی‌دونم صبر یعنی چی؟

استاد خندید و گفت: خیلی جالبه. هیچکس قبلا نپرسیده بود صبر یعنی چی؟ منم هیچوقت فکرشو نکردم که چطوری توضیحش بدم. 

بعد استاد به فکر فرو رفت. و بعد از چند لحظه گفت: شاید معنیش این باشه که تو سختی ناامید و تسلیم نشیم. و تلاش کنیم تا سختی‌ها تموم بشن یا ما قوی‌تر بشیم که بتونیم با سختی‌ها زندگی کنیم.

یگانه کوچولو گفت: شاید هم همین باشه. خب شما به من یاد می‌دین که چجوری برم بالای ساختمونا و از اون بالا شهرو ببینم؟

استاد لبخند زد و گفت: بله بهت یاد می‌دم. از فردا تمرین رو شروع می‌کنیم.

فردا استاد به یگانه‌ کوچولو گفت که چطور تمرکز کند تا بتواند تعادلش را در ارتفاع حفظ کند. مدتی بعد یگانه کوچولو یاد گرفت از طناب بالا برود. مدتی بعد یاد گرفت در ارتفاع روی یک پا بایستد. و همینطور مهارت‌های جدیدی یاد می‌گرفت. تا اینکه کم‌کم بزرگ و بزرگتر شد. حالا دیگر یگانه کوچولو نبود.

یک شب که مثل همیشه از اتاق طبقه بالای خانه به شهر نگاه می‌کرد و به خودش می‌گفت بالاخره یک روز نینجا می‌شم و میرم بالای ساختمونا، ناگهان یک کرم شب تاب دید. کرم شب تاب؟ در شهر؟ کرم شب تاب را با نگاهش دنبال کرد که ببیند به کجا می‌رود. کرم شب تاب رفت سمت باغچه‌ی داخل حیاط. یگانه خانم سریع ولی با احتیاط از پله‌ها پایین رفت. و کرم شب تاب را روی یکی از گل‌های باغچه پیدا کرد. انگار کرم شب تاب منتظر او بود. وقتی او را دید از روی گل بلند شد و به راه افتاد. کرم شب تاب به این طرف و آن طرف رفت تا اینکه کرم شب تاب از پله‌های اضطراری یکی از ساختمان‌های خیلی بلند بالا رفت. یگانه خانم هم به دنبالش. بالا بالا بالاتر. آنقدر بالا رفتند تا به پشت بام رسیدند. کرم شب تاب رفت و رفت تا رسید به لبه‌ی پشت بام. و روی آن نشست. یگانه خانم رفت تا او هم رسید به لبه‌ی پشت بام. درحالیکه نفس نفس می‌زد، خوشحال بود که بالاخره رسیده است. به کرم شب تاب لبخند زد و ناگهان لبخندش از روی صورتش محو شد. او متوجه چیزی شده بود. او بالای پشت بام بود. همین حالا. حالا می‌توانست شهر را ببیند. از بالای یک ساختمان بلند. به آرزوی زمان کودکی‌اش رسیده بود ولی... از هیچ کدام از مهارت‌های نینجایی‌اش استفاده نکرده بود. فقط از پله‌ها بالا رفته بود و به پشت بام رسیده بود. شهر تاریک و ساکت بود. چراغ‌ها مثل ستاره‌هایی که به زمین آمده باشند، شهر را نورانی کرده بودند. خیلی قشنگ بود. یگانه خانم در هوای خنک یک نفس عمیق کشید و لبخند زد. به آسمان نگاه کرد و لبخند زد. به کرم شب تاب نگاه کرد و لبخند زد. کرم شب تاب بلند شد و رفت و رفت و رفت تا اینکه دیگر یگانه خانم او را ندید. با خودش فکر کرد برای رسیدن به آرزویم این همه سال تلاش لازم نبود. فقط کافی بود از پله‌ها بالا می‌آمدم. استاد درست گفته بود. یگانه کوچولو باید درست تلاش می‌کرد. اینطوری خیلی وقت پیش به آرزویش می‌رسید. اما امروز آرزویش به قشنگی همان روزی بود که آن را در قلبش جا داده بود. پس لبخند زد و همانطور آن منظره را تماشا کرد. از آن به بعد همیشه یک ساختمان بلند پیدا می‌کند و از پله‌های اضطراری یا آسانسور آن بالا می‌رود و شهر را در تاریکی تماشا می‌کند.

۰ ۰ ۱ دیدگاه

دیدگاه‌ها (۱)

علی حق پرست

۱۰ اسفند ۰۲ ، ۲۱:۴۷

قشنگ بود.

به نظرم آدم هر چی به درون خودش رجوع کنه و تقلید از بیرون و کمترش کنه، زندگیش زیباتر میشه.

پاسخ:

۱۲ اسفند ۰۲، ۱۵:۳۸
متشکرم🙏🙏

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

آخرین مطلب
پیوندها
بایگانی