۴ مطلب با موضوع «اژدها کُش» ثبت شده است

اژدها کُش قسمت آخر

... قلوپ، قلوپ، قلوپ...

رفتم آب خنک بنوشم کمی حرصم را فرو بنشانم. داخل پرانتز: چه کلمات قلنبه سلنبه‌ای پرانتز بسته.

ادامه‌ی داستان... خلاصه پهلوان پیش تاجر کله گنده ریش و سبیل گرو گذاشت و با این کار یکی دو تاجر باز آمدند و رفتند و تجارت کردند. ولی خب سوزش یک عده خوب نشد.

ادامه مطلب
۰ ۰ ۰ دیدگاه

اژدها کُش ۰۳

خب اول سلامی عرض کنم خدمت دوستان خواننده و دوستدار داستان. که همچنین می‌شوم خودم. چون خودم هم عاشق داستان هستم. و بعد سلامی ویژه خدمت دوستانی که داستان‌های اینجانب را می‌خوانند. بعد هم سلامی ویژه‌تر خدمت دوستانی که

ادامه مطلب
۰ ۰ ۰ دیدگاه

اژدها کُش ۰۲

دوباره حمله‌ی اژدهایان، اژدهاها... اوممم جمع اژدها چه می‌شود؟ بگذریم!! آن‌ها دوباره شروع کردند به غارت مردم. حالا خیالشان هم راحت بود که پهلوانی در کار نیست. کم‌کم مردم از این اوضاع خسته شدند. بعضی‌ها گفتند باید جلوی حمله‌ی اژدهایان/ اژدهاها/ اژدها..

ادامه مطلب
۱ ۰ ۱ دیدگاه

اژدهاکُش ۰۱

در روزگاران فراموش شده پهلوانی زندگی می‌کرد که به اژدهاکش معروف بود. علتش هم این بود که هر بار اژدهایی به هر جایی حمله می‌کرد، از او درخواست می‌کردند که بیاید و اژدها را بکشد. او با شمشیر بلند خود با اژدها می‌جنگید و آن را می‌کشت و طلاهایی را که اژدها از مردم دزدیده بود پس می‌گرفت و به صاحبانشان برمی‌گرداند. 

ادامه مطلب
۱ ۰ ۰ دیدگاه